English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9295 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
endarch U متشکل در خارج
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
out of bounds U خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
organized U متشکل
formant U متشکل
organises U متشکل کردن
unaligned U غیر متشکل
organize U متشکل کردن
organising U متشکل کردن
organizing U متشکل کردن
organizes U متشکل کردن
reorganizes U دوباره متشکل کردن
reorganizing U دوباره متشکل کردن
bitty U متشکل از قطعات ریز
reorganising U دوباره متشکل کردن
gimmal U متشکل ازقطعات مرتبط
reorganize U دوباره متشکل کردن
reorganises U دوباره متشکل کردن
party U دسته متشکل جمعیت
reorganized U دوباره متشکل کردن
reorganised U دوباره متشکل کردن
geodesic dome U گنبد متشکل ازسطوح هندسی
e c s c (european coal & steel commissio U سازمان متشکل ازنمایندگان بلژیک
nation-states U حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
council of entent U متشکل از جمهوریهای افریقایی داهومی
tetraspore U گروهی متشکل ازچهار هاگ
stanzaic U متشکل از چند بند شعر
nation-state U حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
nation state U حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
hooked medallion U ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
diarchy U سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل
beam column framing U ساختمان با قابهای متشکل ازتیر و ستون
lignocellulose U مواد سلولزی متشکل بافتهای چوبی
DNA double helix U [یک ساختار دو رشته ایی متشکل از ۴ نوکلئوتید است. ]
nordic council U شورای اسکاندیناوی مجمع متشکل ازنمایندگان دانمارک
craft union U اتحادیه متشکل از متخصصین فن یاصنعت یا حرفه خاص
recombinant U موجود دارای صفات ارثی متشکل جدید
jo bolt U نوعی پرچ با دندانههای داخلی متشکل از سه قسمت
association for women in computing U متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
bilateral infrastructure U سازمان داخلی متشکل ازاعضای دو جانبه تشکیلات دوجانبه
master slave computer system U یک سیستم کامپیوتری متشکل از یک کامپیوتر اصلی متصل شده به یک یا چندین کامپیوترکارپذیر
capacitor intel filter U شبکهای متشکل از یک خازن و یک سلف بمنظور یکنواخت کردن خروجی موج داررکتیفایر
wrap round engine U موتور توربوجت متشکل ازقسمت مرکزی ان که با کانال رم جت مجزایی احاطه شده است
cellulose nitrate U ترموپلاستیکی متشکل ازسلولز و اسیداستیک که درمواد منفجره دوپها وپلاستیکهای ساختمانی بکارمیرود
reed valve U شیری متشکل از ورقه فولادی نازکی که جریان یکطرفه سیال را سبب میشود
open loop system U مکانیزم کمک کننده متشکل ازیک مسیر کنترل بدون اندازه گیری نتیجه
multipropellant U سوخت راکت متشکل از دو یاچند جزء که بصورت مجزا به محفظه احتراق وارد میشوند
Common Market U بازار مشترک جامعه اقتصادی اروپا سازمان متشکل ازکشورهای المان غربی ایتالیا
rollpin U پینی متشکل از طومارهای فنرهای پیچیده فولادی که به عنوان محور لولا بکار میرود
cellulose acetate U ترموپلاستیکی متشکل ازسلولز و اسیداستیک که درابریشمهای مصنوعی فیلم لاک الکل و غیره بکار میرود
cuno filter U نوعی فیلتر متشکل از تعدادی دیسک که توسط تیغه هایی ازهم جدا شده اند
branch U در مدارات الکتریکی قسمتی ازیک شبکه متشکل از یک یا چندالمنت دو ترمینالی که بصورت سری به یکدیگرمتصل شده اند
branches U در مدارات الکتریکی قسمتی ازیک شبکه متشکل از یک یا چندالمنت دو ترمینالی که بصورت سری به یکدیگرمتصل شده اند
logogram U چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود
logograph U چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود
cluster mill U فرزی که متشکل از دو نوردمتحرک کوچک که هر کدام ازانها به وسیله یک جفت نوردبزرگ حائل و به حرکت درمی اید
warm gas thruster U جت پیش راننده متشکل از گازذخیره شده با فشار زیاد که قبل از بیرون رانده شدن ازنازل گرم شود
unified command U نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
combined staff U ستاد مختلط ستاد متشکل از پرسنل نظامی چند کشور در عملیات
e f t a (european free trade association U اتحادیه تجارت ازاد اروپا اتحادیه متشکل از کشورهای انگلستان
western european union U اتحادیه اروپای غربی اتحادیه متشکل از انگلستان بلژیک فرانسه
central treaty organization U سازمان پیمان مرکزی سازمان دفاعی متشکل ازایران
uniservice U متشکل ازیک نوع یکان یا یک نوع نیروی مسلح
bungee U ریسمان الاستیکی متشکل ازرشتههای لاستیکی که توسط الیاف بافته شده نخی پوشانده شده
collective bargaining U مذاکرات دسته جمعی مذاکرات بین موسسات متشکل از کارگران و کارفرمایان برای بهبود کار
wheatstone bridge U مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
combined arms army U ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
bipropellant U سوخت راکت متشکل از دو جزء سوخت و اکسیدکننده
monrovia powers U اتحادیهای سست بنیان متشکل از 91کشور افریقایی که اولین باردر سال 1691 طی کنفرانسی که نمایندگان این کشورها درمونروویا واقع در لیبریاتشکیل داده بودند وجود پیداکرد
biquinary notation U دستگاه نمادسازی که در ان هر رقم اعشاری توسط یک جفت رقم متشکل از یک ضریب 5 و یک ضریب 1 نشان داده میشود
ibi U Informatics of IntergovermentalBureauسازمانی متشکل از اعضای سازمان ملل UNESCO یانمایندگی سازمان ملل متحد
crystallising U متبلور کردن متشکل کردن
crystalize U متبلور کردن متشکل کردن
crystallised U متبلور کردن متشکل کردن
crystallises U متبلور کردن متشکل کردن
crystallizes U متبلور کردن متشکل کردن
crystallize U متبلور کردن متشکل کردن
crystallizing U متبلور کردن متشکل کردن
european atomic energy community U جامعه نیروی اتمی اروپا اتحادیه متشکل از بلژیک وفرانسه و المان و ایتالیا ولوگزامبورک و هلند که هدفش ایجاد تسهیلات مختلف در راه بهره برداری ازانرژی اتمی است
european essembly U مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
carrier striking force U نیروی ضربتی متشکل ازناوهای هواپیمابر ناوگان هواپیمابر ضربتی
aroint U خارج شو
out [of] <adv.> U خارج [از]
forth of U خارج از
out of tune U خارج
off U خارج از
out- U خارج
externally U از خارج
outwith [Scotish E] <adv.> U خارج [از]
off side U خارج از خط
out U خارج
external U خارج
per U خارج از
outside [of] <adv.> U خارج [از]
externals U خارج
non-combatants U خارج از صف
outsides U در خارج
non-combatant U خارج از صف
outside U در خارج
outside U خارج
outsides U خارج
abroad U خارج
out-of- U خارج از
out of U خارج از
non combatant U خارج از صف
outed U خارج
derailing U از خط خارج کردن
derailing U از خط خارج شدن
off duty U خارج از نگهبانی
eccentrics U خارج از مرکز
derailed U از خط خارج کردن
derailed U از خط خارج شدن
off duty U خارج از خدمت
eccentric U خارج از مرکز
derail U از خط خارج شدن
derail U از خط خارج کردن
off key خارج از مایه
derails U از خط خارج شدن
abroad خارج از کشور
popping U خارج شدن
nonsense U خارج از منطق
without U بطرف خارج
outdoors U خارج از منزل
outside U به سمت خارج
overseas U خارج ازکشور
out-of- U در خارج بواسطه
ejects U خارج کردن
derails U از خط خارج کردن
eject U خارج کردن
ejected U خارج کردن
ejecting U خارج کردن
out of U در خارج بواسطه
soto uke U دفاع از خارج
out of question U خارج از موضوع
not to the point U خارج از موضوع
neither here nor there U خارج ازموضوع
to fall out U خارج شدن
to pass off U خارج شدن
to rule out U خارج کردن
foreign market U بازار خارج
fescennine U خارج ازاخلاق
extravascular U خارج رگی
extrauterine U خارج رحمی
extraterritorial U خارج الارضی
extramundane U خارج دنیایی
off center U خارج از مرکز
submultiple U خارج قسمت
standaway U خارج از بدن
phase out U خارج کردن
oversea U خارج از کشور
over the side U خارج از ناو
ouyby U خارج از دور از
outbye U خارج از دور از
outboard bearing U یاتاقان خارج
out of turn U خارج از نوبت
out of proportion U خارج از اندازه
out of phase U خارج از فاز
out of line U خارج از خط جبهه
out of door U خارج ازمنزل
extramarital U خارج از زناشویی
extramarital U خارج ازدواجی
extragalactic U خارج کهکشانی
bring out U خارج کردن
off season U خارج از فصل
blow out U به خارج دمیدن
beside the question U خارج از موضوع
beside the mark U خارج ازموضوع
begone U خارج شو عزیمت کن
anieoro U از داخل به خارج
acentric U خارج از مرکز
abaxile U خارج از مرکز
outbound U خارج ازمحدوده
outbound U مربوط به خارج
The train ran off the rails. U قطار از خط خارج شد
extra-marital U خارج از زناشویی
out of action U خارج ازنبرد
extracellular U خارج سلولی
extra spectral U خارج طیفی
extra regular U خارج ازقاعده
extra professional U خارج حرفهای
extra cosmical U خارج ازعالم
exterritorial U خارج الملکتی
expulse U خارج کردن
emissive U خارج شونده
unship U خارج کردن
egress U خارج شدن
double out U 081 خارج
cross country U خارج از جاده
To fall out. U از صف خارج شدن
away U دوراز خارج
from out of town U از خارج [از شهر]
out U خارج بیرون
out U خارج از حدود
void U خارج شدن
out- U خارج بیرون
out- U خارج از حدود
emigration U مهاجرت به خارج
discharge U خارج کردن
outsides U به سمت خارج
alfresco U خارج از منزل
extraneous U خارج از قلمروچیزی
discharges U خارج کردن
Recent search history Forum search
2off-season
2purchase off the registry
2purchase off the registry
1bioconjugate composed of controlled release polymer nanoparticles
1recreationist
0عشق تنها چیزی هست که اگر واقعی شو بدست بیاری
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com